این روزها

ساخت وبلاگ

بعد از اون شب لعنتی و افتضاح، فرداش تا حدود کمی مشکل مربوط به اون شب حل شد و یه کم خیال من راحت. خدا مامانمو نگه داره همیشه. حداقل تا قتی من هستم! چون اگه نباشه زبونم لال، واقعا زندگی هممون میره هوا. از مرد خونه مردتره مامانم:*

پنجشنبه رفتیم خونه خالم باز. و موندیم تا همین الان که برگشتیم خونه. وای که چقدر اونجا خوبه و خوش میگذره:) 

باورم نمیشه باید فردا برم دانشگاه... باورم نمیشه‌ کلی کار انجام نداده دارم. باورم‌ نمیشه این ترم تموم شد! چه ترم مضخرفی بود واقعا! پر از کار، پر از مسخره بازی استادا، پر از فشار روحی خونه، پر از پشیمونی که چرا اصلا اومدم ارشد، سگ دو دنبال کار که هنوزم به هیچ جا نرسیدم، و پر از تعطیلات مسخره!!! 

و اینکه بهمن عزیزم نزدیکه:) ماهی که دوستیمون توش ۳ ساله میشه! هعی.‌.. ولی حیف که اوضاع مالی بیریخته و نمیدونم اصلا چه برنامه ای بریزم ک چی بخرم... اسفندم که تولدشه:( 

تازه اگه ولنتاینو ندید بگیریم:-| اصلا من از اول عقل نداشتم وایسادم وایسادم بهمن جواب اوکی دادم به میم، تقریبا ۲ هفته ۲۰ روز بعد دوستیمونم تولدش بود! نکردم صبر کنم تا بعد تولدش:) چه روزایی بود. تو پست بعدی ازش میگم حتما.  

دیگه اینکه، کشف شده تو خواب حرف میزنم!!! از فشار روحی و استرس و دعواهای اخیره:( دلم واسه خودم میسوزه. هیچکس نمیدونه تو دلم چی میگذره چون همه فکر میکنن من هیچی به هیچ جام نیست! بهتر. بذار هرطور میخوان فکر کنن. دیگه مغزم نمیکشه به این مسائل. میم هم که تا شرایطش اوکی شه بیاد اقدام کنه واسه ازدواج من مُردم احتمالا! 

+ دوست عزیزی که بهتون رمز دادم، رمز همونیه که دادم! چندتا پست رمزی اخیر، رمزشون فرق میکنه. لطفا تو آرشیو تشریف ببرید و امتحان کنید. و اینکه اعدادو انگلیسی تایپ کنید باشد که رستگار شویم:) 


دلتنگ خودمم...
ما را در سایت دلتنگ خودمم دنبال می کنید

برچسب : این روزها,این روزها که میگذرد جور دیگرم,این روزها هم میگذرد, نویسنده : 0deltangekhodamamf بازدید : 127 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 4:46