ردی

ساخت وبلاگ

همیشه ی خدا یه حس قوی درونی که اصلا هم تحت کنترل خودم‌ نیست منو به طرز عجیبی به سمت آدمای عجیب و آنرمال هدایت میکنه! یعنی خودمم نمیفهمم چرا ولی جذبشون میشم بدون اینکه گاها بدونم اینا متفاوتن! حالا گاهی  آخرش گند این تفاوت طرف با دیگران میزنه بالا و حالت به هم میخوره دیگه(مثل میم) و گاهی هم این تفاوت طرف مقابل با دیگران در راستای تشابهش با خودته!! و این چقدر جذابناکه:)

قاعدتا باید آدم وقتی یکیو شبیه خودش میبینه پی ببره که چقدر آدم مزخرفیه؛ اینو یه جا خوندم و در ادامه: اما متاسفانه خیلی هم از طرف خوشمون میاد :) 

بله بله! درسته. من از کسی که شکل خودم باشه خوشم میاد. چرا؟ خب دلایل (مخصوص به خودمو) دارم! چوم من آدم مزخرفیم و دوست دارم یکی هم مثل من مزخرف باشه:) یا مثلا اینکه وقتی اون رگم میزنه بالا و یه روزا و لحظه هایی خودمو واسه همه چییییز مقصر میدونم، اون میفهمه چی میگم و میگه اوکی بیا تقصیرارو فیفتی فیفتی تقسیم کنیم زحمتت نشه. یا وقتی تو بک گراند ذهنم به چیزی فک میکنم که کمتر کسی ممکنه بهش فکر کنه، اونم به همون فکر میکنه! یا مثلا وقتی از یه اتفاق عجیب و غریب خیالی حرف میزنم و همه با حالت پوکر فیس :| نگاهم میکنن، اون چشمک میزنه و میگه فهمیدم! یا اینکه وقتی ناراحتم و منفی بافی دائمیم به اوج اوجش میرسه نمیاد بگه ناراحت نباش و حرفای کلیشه ای دیگران که البته مقصر هم نیستن و خیلی جاها نمیشه محکومشون کرد به نفهمی چون تو خیلی غیر قابل فهم شدی دیگه!  میاد میگه بمیر از ناراحتی ولی بعدش پاشو جمع کن خودتو. شاید اصن یدونه هم بزنه تو صورتم که با شدت بیشتری گریه کنم. یا آرزوهای ت...می تخیلی آدمو مسخره نمیکنه تازه ادامه شون میده با آب و تاب جوری که خودت بگی کافیه دیگه :/ اصلا این آدم، آدم خاصیه؟ من آدم خاصی ام؟؟ نه به هیچ وجه. اون آدم واسه من آدم خاصیه، شاید برای دوستم کاملا آدم معمولی و گاها رو مخی باشه. و خب میشه نتیجه گرفت منم واسه دوستم همون حالتو دارم؟ خب بازم نه. چون آدم اون روی خودشو، من اون روی خودمو در واقع به هرکسی نشون ندادم و نمیدم. همه که نباید بفهمن تو دیوونه ای! که در اتاقتو میبندی و واسه خودت عین دیوونه ها میرقصی و حتی با خودت صحبت میکنی و به نتیجه نمیرسی تهش و ممکنه با خودت دعوات بشه و قهرم بکنی:/ یا یه ساعت و نیم جلو آینه به خودت زبون درازی میکنی و چشاتو چپ و چول میکنی. یا یه جعبه داری که توش پوست شکلاتی که استادت بهت یه روز دادو با تاریخش، چرت و پرتایی که سر کلاس تو مدرسه با دوستات مینوشتی، پاککنی که مامانت اول دبستان چون فکر میکرد به پسر عوضی و بی ادب همسایه حسودیت شده برات خرید و خیلی خیلی چیزای مزخرف و عجیب غریب دیگه رو نگه داشتی! و خیلی چیزا. در واقع اگر اون شخص از تو یکی دو درجه خل و چل تر هم باشه که فبهااااا. چون دیگه اصلا و ابدا نمیخنده بهت و میتونی کاملا خود خود واقعیتو نشونش بدی. و چون خیلی خوب با دیگران مچ میشی و با شخصیتشون اگه دوسشون داشته باشی البته، فرم‌ میگیری، میشه امیدوار بود بعد از مدتی خودتم یکی‌ دو درجه ارتقا پیدا کنی و هم سطح بشید. 

چون من همیشه دوست دارم تو کاری که انجامش میدم حداقل یه نفر دیگه هم‌ همراهم باشه تا مردم مثلا نتونن دو نفرو محکوم کنن! که‌ مثلا سخت تر باشه این براشون:/ واسه همین شدیدا واکنش مثبتی به آدمای شبیه خودم نشون میدم. 

اینکه الان من باید درس بخونم و به جاش دارم اینارو‌ مینویسم نشون میده که مغزم اونقدری شلوغ هست که باید به جای شلوغ تر کردنش یه کم تخلیه ش کنم تا جا برای درس باز شه. که نمیشه! 

حتی یه صداهایی از مغزم‌ میشنوم! دوست دارم بخوابم الان. دوست دارم پاشم برم یه جای دیگه. از این اطراف یکنواختم خسته شدم. حتی حاضرم اگر با مردن تنوعی ایجاد میشه بمیرم اصن. هووووم:) 

شاید بازم هیجانات ناشی از عق گرفتگی امتحانی باشه. شایدم نباشه. شایدم دارم به آینده فکر میکنم‌ و مثل همیشه‌ گوه ترین حالت ممکنو برای خودم تصور میکنم و یهو میبینم از استرس دارم پاهامو به شدت تکون میدم و بعد متمرکز میشم‌ رو تکون پاهام و حس روانیت خاصی بهم دست میده و دیگه نمیتونم با همون سرعت تکونش بدم و خودکارو محکم پرت میکنم سمت مونیتور و پا میشم میرم از اتاق بیرون. 

+ روزی یه پست؟ روزی ده تا پست اصن.

+چه با لحن باحالی میگه just nod if you can hear me :/ هی اینو میگه باز میزنم از اول بگه:/ حال خودشم به هم خورد. 

+ اینکه بگی (من یادت میدم) با اینکه بگی (خودم یادت میدم) خیلی فرقشه! توجه کنید. 

دلتنگ خودمم...
ما را در سایت دلتنگ خودمم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0deltangekhodamamf بازدید : 133 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 2:36