چهارشنبه

ساخت وبلاگ

امروز رفتم دانشگاه پیش آتی

کارامونو انجام دادیم و رفتیم بالا. همه استادا رفته بودن دفاع

در حد یه سلام علیک دیدم استاد جونمو

اومدیم وآتی  گفت بریم بیرون گفتم بریم و یهو شد که رفتیم جاده. یه کم لب آب وایسادیم عکس انداختیم و از این صبتا

برگشتیم و ناهار خوردیم و منو گذاشت دانشگاه و رفت خونه

اخه مشاوره گفته بود ۴ بیا راجع به خوابگاه حرف بزنیم

رفتم و فرستادن منو پیش مددکار! دیگه توضیح دادم همه چیو و گفت نه این مشکلات قانع کننده نیست واسه اینکه بهت خوابگاه بدن!!! حالا قرار شد گزارششو بده و ببینیم چی میشه:(

امیدم به خوابگاه بود که اونم مثل اینکه نمیشه:(

اومدم خونه... جو خونه بدک نبود. بابا از صبح خونه س و این موضوع شدیدا رو مخمه

خدااارو شکر خونه نبودم تمام روزو! ولی فردا و پس فردا رو چیکار کنم!؟ 

حس میکنم زیادی دارم خودمو اذیت میکنم. حس میکنم باید یه کم دایورت کنم. من که پول تو جیبیمو دارم! پس دیگه به من مربوط نباشه کی چیکار میکنه هوم؟ 

خدایا مشکلمونو که حل نمیکنی! لااقل یه رگ بی عاری بهم بده بیخیال بشم. مغزم منفجر شد از این فکرا

از اون طرف میم

نمیدونم بودن باهاش درسته یا نه... نمیدونم ادامه دادن این ۳سال درسته یا پشت پا زدن بهش؟ 

نمیدونم میتونم بهش تکیه کنم یا اینم یکی مثل بابام میشه؟ آدم با عرضه ایه... ولی حس میکنم خیلی جا داره تا اوکی بشه واسه زندگی:( 

من نمیدونم چرا آخه چشامو باز نکردم:( من عاشق شدم و لعنت به زندگی ای که همه چیش با پول اوکی میشه:( لعنت به این عمر و جوونی ای که باید با فکر پول و چه کنم چه کنم بگذره

لعنت به این عدالت که من نمیدونم کجاس...

ناشکری نمیکنم... ولی راضی هم نیستم. با خدا حرف زیاد دارم زیاد... فقط ازش ممنونم که هنوز دانشگاهی وجود داره، میم وجود داره، تن و بدن و ریخت و قیافه ی سالم وجود داره، خانواده ای گرچه داغون! وجود داره و گاهی اوقات لحظات واقعا خوشی وجود داره.. ازت ممنونم خدا ولی ...:(


دلتنگ خودمم...
ما را در سایت دلتنگ خودمم دنبال می کنید

برچسب : چهارشنبه سوری,چهارشنبه سوری فیلم,چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت, نویسنده : 0deltangekhodamamf بازدید : 124 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 20:44